نمی دانستند به احترام برادرش حسن،
در پیش او سخن نمی گوید.
عباس هم از او یاد گرفت
از حسین!
نمی دانستند به احترام برادرش حسن،
در پیش او سخن نمی گوید.
عباس هم از او یاد گرفت
از حسین!
قرآن خوانده ای سر به نی...
از خشم دهانش کف کرده بود
فریاد می زد
"دروغ است دروغ
اینها افسانه هایی است که علوی ها ساخته اند
به شما ثابت خواهم کرد
خیزرانم کجاست؟"
چنین شد
که خیزران به لب و دهانش می زد
با حرص خوردن می گفت
"بخوان حسین
بخوان..."
انحراف متولد خواهد شد.
پس تبعیدش کرد...
خوشحالم، بس زیاد.
چرا که فهمیدنت ، جز رنج حاصلی نداشت .
فهم اینکه چقدر بچه ای عزیرکم.
راستی هنوز دوست داری ملوسک این و ان باشی؟
فقط خواهش می کنم پس از مرگم
ادای از دست دادنم را در نیاوری
و خاطرات تلخ باهم بودنمان را
که بعد از مرگ برایت شیرین می شود
برای این و آن نقل نکنی
بگذار کثیف نکنم کفنم را
چرا که شدیدا حالم بهم می خورد
از احترام گذاشتن های تشریفاتی و
محبت های زورکی و نمایشی...
بی مهری هایت را با خود پیش خدا خواهم برد
پرونده ای است قطور
خدا را به شما می سپارم
قدرش را کمی بیشتر بدانید.
یادبودی ساخته اند برای ابن ملجم...
به پاس کشتن علی...
که تو را دنبال خویش خواهد کشاند...
و ناگهان غیبش می زند!
و در گوشه ای که نمی بینی اش
به ناامیدی ات می خندد
عجیب لذت می برد از این کار
چرایش را نمی دانم!
از ناامیدان پرسیدم
شهادت دادند
بی امید زندگی کردن
بهتر است تا با امید بودن!!