منبر

گفتند زودتر بجنگیم و کارش را بسازیم.

 حوصله نداریم

حسین برایمان منبر برود!

برای ریس جمهور

قرار بود هر 45 روز در تلویزیون با ما حرف بزند،

به 450 روز کشیده شده است...

لبخند آخر

آمده بود تو را بکشد حسین

تو او  را کشتی.

کابوس شبهایش شده

لبخند اخرت.

سفرنامه

سفری یک روزه به فکه شروع می شود و توشه راه خاطرات پارسال./

من همان من دیروز/

فقط مدل ماشینمان عوض شده.../

چهارشنبه سوری آمریکایی

آتشی روشن کرده بود بزرگ

از خود پرسیدم بارها

مگر امریکایی ها هم چهارشنبه سوری دارند؟

جواب را در  روزنامه های کثیرالانتشار یافتم.

سربازی امریکایی 16 زن وبچه افغان را به اتش کشیده بود.

آقای ریس جمهور

آنقدر که برای رئیس شدنت دعا کردیم

برای به پایان رسیدن ریاستت دعا می کنیم!!

پاورقی

شده ای واژه ای مبهم...

در دفتر خاطرات

به اسم تو که می رسم

به پاورقی نگاه می کنم

ساده لوح

اعتماد به تو کردن

برای ساده لوح بودنم کافی است!

اهدا خون

خونی در رگهای دین نمانده

 و هیچ کس امیدی ندارد به حیات دوباره اش

می گویند گروه خونی دین نایاب است

چنین شد که حسین خونش را اهدا کرد!

گوشواره

لرزه در گوشواره های تو

عرش را می لرزاند عقیله...