در عرق شرم گناه...
این روزها کشف کرده ام
فرصت ها را تبدیل به تهدید می کنم
اما چه دیر...
فصل برداشت است
دستور جنگ صادر می شود
غرض جنگ نیست
قصه همان داستان تکراری
امتحان است.
در مدینه دفاع کنیم
فشار می آورند
جنگ را بیرون شهر ببرند
تبعیت نکردن از رسول
می شود احد
به مناسبت رفتن شاه می نویسم/کاش روزی مثل آن روز/
جشن رفتن شیطان از دلم را بپا کنم
برای جمع کردن عکس های من
حالا که آتشی بپا کرده
مرادش را پی بردم.
سکوتش را که دید
شک کرد
نکند او خود رسول است.
این گونه بود
که بعد ارتداد
زمین هم او را نپذیرفت.