تنهایش گذاشتند.
گفتم : باشم پسرشهید ،برادر شهید، پدرشهید و در آخر شهید!!
گفت مگر می شود؟
گفتم حسین را نظاره کن.
ودر تاریکی شب
دور شدند از کشتی نجات.
شهرها و روستاها خود را برای پذیرایی از سفیران حسین آماده می کنند.
و براستی اگر حسین نبود امروز خبری از دین و حوزه و روحانیت بود؟
این رازی است که در محرم هویدا می شود
حیات حوزه به روضه است.
کودکی بهم زده بود
درازکش با مهر بازی می کرد
و ما با نماز بازی می کردیم
او برنده این بازی بود...