کوچیک تر که بودم فکر می کردم بارون اشک خداست ولی مگه خدا هم گریه می کنه چرا باید دل خدا بگیره!!!! دوست داشتم زیر بارون قدم بزنم تا بوی خدا رو حس کنم اشک خدا را تو یه کاسه جمع کنم تا هر وقت دلم گرفت کمی بنوشم تا پاک و آسمانی شوم! آسمان که خاکستری می شد دل منم ابری می شد حس میکرم که آدما دل خدا رو شکستند و یا از یاد خدا غافل شدند همه می گفتند باران رحمت خداست ولی حس کودکانه من می گفت خدا دلش از دست آدما گرفتهسلام عزیزم زیبا منویسی..مطالبی که گذاشتی واقعا خوندنی بود سلیقت حرف نداره دوست من.....بنظرم مطالبت اصل موضوع رو به خواننده میرسونن .....راستی وبم پیج رنک 2 رو داره اگه دوست داشتی بهم خبر بده تا تبادل لینک کنیم....موفق باشی عزیزم.....
هنگام محرّم شد و هنگام عزا، هایبرخیز و بخوان مرثیت کرببلا، هایپیراهن نیلی به تن تکیه بپوشاندرهای حسینیه ی دل را بگشا، هایطبّال بزن طبل که با گریه درآیند طّبال بزن باز بر این طبل عزا، هایزنجیر زنان حرم نور بیایید ای سلسله ها ، سلسله ها ، سلسله ها، هایای سینه زنان، شور بگیرید و بخوانیدای قوم کفن پوش، کجایید ؟ کجا؟ هایشمشیر به کف، حیدر حیدر همه بر لبخونخواه حسین اید، درآیید هلا، های .... (استاد علیرضا قزوه)
اربابامسال تو دست مرا بگیر و مگذار فکرم از چادر خاکی مادرت جدا شود ، یاریم کن تا از عشق بیاموزم ...هم هیئتی سلام!بیرق عزای محرممان را برافراشتیمصدای ارباب در گوش ها می پیچد ... هل من ناصر ینصرنی؟نکند جا بمانیم ...پس بسم الله!