و بدن
پر شده بود از تیر
شاید تیرها می خواستند
کاری کنند
که دست کوفیان
به تو نرسد...
و بدن
پر شده بود از تیر
شاید تیرها می خواستند
کاری کنند
که دست کوفیان
به تو نرسد...
معدن حس های خوب در راه است
روزمرگی ها به پایان می رسد
در شب اول محرم...
ذره ای نترسید
لج کوفیان
بد جور
در آمده بود
این را از مثله کردن حسین
فهمیده ام
دستها شده بود قلم مو
و رنگ هم
خون گلو
و بوم
محاسن و صورت حسین
رنگ رنگ قرمز بود و
رخسار رخساره خدا...
چند جای پیراهنش را
شکافت با خنجر
می خواست زحمت کوفیان را
کم کند حسین
ماه مبارک رمضان
تمام تلاش خود را می کند
تا شاید کمی
عطش حسین را
به ما بفهماند