خواب بابا را دید
گفته بودش زهرا
به همین زودی...!
گفتند "آمده ایم حلالیت!
دیه ات را می دهیم فاطمه، چند؟!
عیب ندارد محسن را هم حساب کن...!"
سیاهی های محرم را در آوردیم
اما این میخ ماند به دیوار...
درست نزدیک درب خانه!
امشب که دیدمش یادم افتاد
روضه خوان فاطمیه
او خواهد بود!