اشک ها
سالهاست
مدافع حریم تواند
یا حسین..
شمشیرها
علی اکبر را
تیرها عباس را
و زنجیر ها سجاد را
به طواف برگزیدند
و اما حسین...
همه بودند گردش
از سنگ ها گرفته
تا عصای پیرمردها...!
آن همه فرات...
اما تمام تیرها
تشنۀ آبِ مشکت بودند...
مشک و آب و سقا...
چنان از خود بی خودشان کرد
که دیگر یادشان رفت سکینه را....
عمان سامانی:
بس فرو بارید بر او تیغ تیز
مشک شد بر حال زارش اشک ریز
آن روز
که کوفیان
از مقاومت
دست برداشتند
حسین کشته شد
درست کمی قبل تر از
عاشورا...
هر چه داشت داد
پیش خود می گفت
برای برادر شدن با حسین
بیش از اینها باید عباس...!
گفتند
کوتاه می کنیم
دستش را
از دامان حسین...!
و تو به خروش آمدی
والله ان قطعتم یمینی
انی احامی ابدا عن دینی