ورودی بازار را داده بودند خطاط
روی پارچه ایی بنویسد
"جشن بزرگ پیروزی پسر مرجانه
به شکرانه ی کشتن حسین...
همراه با کوچه گردانی اهل بیتش!
ورودی بازار را داده بودند خطاط
روی پارچه ایی بنویسد
"جشن بزرگ پیروزی پسر مرجانه
به شکرانه ی کشتن حسین...
همراه با کوچه گردانی اهل بیتش!
هر ستاره یادبود زخمی ست...
برای همین بینهایت شدند ستارگان...
باز دلش آرام نشد
با خود می گفت
"کم است،خیلی کم است برای خدای محمد"
این بار جانش را به او داد...
پی نوشت:
به مناسبت وفات حضرت خدیجه
کام حسین را
وقتی به دنیا آمدن اینگونه باشد
از دنیا رفتن
جز با بوسه ی خدا شدنی است مگر؟!
...پی نوشت اول:
این را از عطشش پی بردم
بوسیدن لبان خشک
چیز دیگری است!!
... پی نوشت دوم:
این پست را به حساب این بگذارید
امروز ده رمضان است
بهتر بگویم
عاشورای رمضان!
"اینجا را انگشت بزن
متهم به یاری حسینی..."
جلوی کوفیان انداخت
دو دستش را...