بدجور گلوگیر است.
حورالعین در آغوشش گرفت
گفت یادت نرود سوغاتی...
فرشته گفت سوغات؟
گفت: آری!
تسبیحی از تربت حسین
نعره کشید :
آتش بزنید.
با تمام کسانی که زیر خیمه هستند...
اقتدا به سنت عمرسعد نکنیم.
همیشگی نیستم پای رکابت
هنوز وقتی حال دارم
فقط هستم!!
صدا زد کسی هست یاری ام کند؟
اولین لبیک از خدا بلند شد...
و خدا سرباز شش ماهه را میدان فرستاد....