درمیان ان همه دعوت نامه
برای حسین
نوشته بودند:
"اگر می خواهی بیا!!!"
درمیان ان همه دعوت نامه
برای حسین
نوشته بودند:
"اگر می خواهی بیا!!!"
از غریبی ات..
پس برایت می نویسم
روضه ای مکتوب
کاش این دست شکسته بود و
این چشم نابینا...
تا در تاریخ نمی دیدم
که آن کوفی
به شکرانه کشتن تو با لب تشنه
نام شتر آبکش خود را "ح س ی ن" می گذارد
دامن پدر را می گیرد
این عبدالله است که پدرش زبیر را
به جنگ با علی می کشاند.
حسین دم جان دادن
سرشان را به روی دامن می گذارد
در میدان رفتند از هم سبقت می گرفتند.
شاید علت این است که
تا قیامت این صحنه دست نخورده باقی بماند
همه ببینند و یاد بگیرند
چگونه یک تنه به قلب دشمن می زند
برای یاری امام زمانش...
تا دشمن به کشته آنها هم توهین نکند...
این همان مدیریت حسین است
که چنین فداییانی را تربیت می کند..
از اینجا شروع می کنم
که مشک عباس خالی نبود
وقتی عازم شریعه می شد...
مشک را پر کرده بود از محبت حسین
تا عالمی را سیراب کند.
این را از اشتیاق بهشت فهمیدم به تو...
وقتی گرد حسین حلقه می زنی
در محشر...