صندلی های دلم
خالی است
بازی من و تو
دیدن ندارد!
لعنت به پدر ومادر کسی که
خاطرات تو را
مقابل چشمان
بریزد!
بعد رفتنت فهمیدم
قبلترها دلتنگ نبودم
دلخنگ بوده ام!
من عاشق تندروی شدم
از آن روز که تو معتدل شدی!
مرا برای شعر خواستن می خواست
والا هیچ خبری نبود!
همین دیشب
اخرین نفری که دوستم داشت
فحش داد مرا...
حس خوبی بود
امشب آزادم!
عاشقی را
من یادش دادم
او عاشق
دیگری شد!
حالا تمام تو
نشد برای من
عیب ندارد
من به خمس
تو هم
راضی ام!
جز ترس از دست دادنت
ارمغان این عشق
چه بود؟
دوست داشتن یعنی
قدم اول بهشت و
قدم قدم جهنم.