رامسد!

رسیدن به خدا

مثل رامسد رفتن است!

در اتوبانی پر از ماشین!

گره

آدم می شوم...

اما نمی مانم ...!

این گرۀ نماندن

فقط به دست تو

باز می شود

آقا...!

فرصت

طلب آب از کوفیان
نه برای رفع عطش بود
حسین می خواست
فرصتی بدهد
تا دیر نشده
برگردند...!

عاقبت کار!

حواسمان باشد

با همان شمشیری که برای

حمایت از حسین خریدند

سر او را بریدند!

مهرماندگار!

سالها پیش
کلنگ آدم شدنم را
زمین زدی خدا
بیا کنون ببین مرا
 منم همان پروژه ات که ناتمام!
بیا مرا قرار ده
جزو"طرح مهر ماندگار"!

باربی!

آقای مادر!
همان دخترک نازی را
که شبها با عروسک باربی
به رختخواب میفرستادی!
حالا شده عروسک باربی رختخواب این و آن!

آموزشگاه

دنیا آموزشگاهی ست
که تست آدم بودن از انسان ها گرفته می شود
چند نفر تا به امروز قبول شده اند
این دیگر  با خداست!

شیشه های عینک!

می خواستم

تمیز شود

کثیفتر شد

شیشه های عینک

مرا به یاد

دلم انداخت!

بارها خواستم تمیزش کنم

اما...

سطل

دلش شد
عین این
سطل بیمارستان!

صعود

سقوط آزاد در دامن حسین عین صعود است!