سخن نگو!
بزرگ تر از خود به چشم پدر دیدن
هم سن خود را به چشم برادر دیدن
کوچکتر از خود را به چشم فرزند دیدن
ولی عمل توجهی نمی کرد
علم قهر کرد
کوله بارش را جمع کرد و رفت!
حالا خالی از هر دو شده ام!!!
گفت خواب الود نمی شود رانندگی کرد.
گفتم زندگی چطور؟
ولی سالها بود
که شهر برقی به خود ندیده بود
و
بی مهری ات را حک به دل
شیوه ام بس ناجوانمردانه است.