از سلول انفردای شماره ۱۳ می نویسم/تنها و بدون اب و غذا/همانطور که اب ابادان و خرمشهر عزیز شیرین شد!!!آب قم هم فقط چند روز پس از افتتاح شیرین ماند و حالا باید ۲۰لیتری به دست/ آب بخریم از سرکوچه ها/تازه قبض آب هم می دهیم تصاعدی/اینجا که رابطه ها جیره بندی شده /سرما از یک طرف و مامور شکنجه از طرف دیگر آرامم نمی گذارند / کتاب درسی را می گویم!/باز خوب شدامروز پلی آفی بود تا با سه گل آبی به عربستان ، کمی دلمان خنک شود!!بگذریم که حالا تلافی اش را روی سوریه و عراق و بحرین در خواهد اورد با چند تفجیرو گلوله !!/ راستی امروز حیاط سلول! پر از پر شده/گنجشکی گویا خودکشی کرده بود چون غرق خون نقش زمین دیدمش. قلبش سوراخ بود این هم عاقبت عاشقی ست دیگر/خواستم خاکش کنم/گفتم غریبانه می شود تشیع جنازه اش./منتظر فردا مانده ام تا خانواده محترم مورچه ها یاری ام کنند....
۹۰/۱۱/۲۹
۰
۰
عین لام