پلاک 13

با قدم های ما

جان تازه ایی میگیرد...


 درخت انار

از دیوار سرک می کشد کوچه را

از سر کوچه هم می شود خنده هایش را شنید

حق دارد خوشحال باشد

امسال بار خوبی داده

بیچاره من!!


چراغ حیاط را روشن می کنم

و دیو سیاهی و ظلمت پا به فرار می گذارد

حیات تاریک بدجور دلگیر است...

این را می شود در نگاه خسته درخت انجیر خواند

درختی که حالا خودش مانده و برگهایش

 حتی پیرزنی  نیست

تا با آنها دلمه ایی بار بگذارد!!



ما گرسنه ایم و  مغازه ها بسته

وشما در خواب ناز!

پس برای که می نویسم

نمی دانم!

پی نوشت:

قم-تابستان 91