در ظلمتی که بارِ اهل مکّه، کج بود
منصوره ای آمد که حُجّت بر حُجج بود
بطن تکاثُر، گورِ دخترهاست، انگار
حق، در ظهورش کوثری می خواست، انگار
با فاطمه، بر رویِ پا عرش ایستاده ست
یاس و به و سیبِ بهشتی بار داده ست
گویا بساط عاشقی را چیده در شهر
امروز عطرِ فاطمه، پیچیده در شهر...
تا قدر او پنهان تر از شبهای یلداست
گر حُسن، در شخصی تجسّم یافت، زهراست!
با فاطمه رسم عبادت جان گرفته ست
حق با بتول از انبیا پیمان گرفته ست
شهبانوی اسلام بود و روح عصمت
او کارِ خانه با کنیزش کرده قسمت
گرچه ز کارِ خانه، دستش پینه دارد
او مادری بر یازده آئینه دارد
نجمِ شفاعت بود عرشِ مِهر و مَه را
پس دومین رکن ولایت بود زهرا
محتاج از انفاق او با تاج می رفت
از دامن زن، مرد تا معراج می رفت
با خون نموده نخلِ دین را آبیاری
او مادرِ «نسل شهیدان» است، آری!
آری... «شهادت» ، سفره یِ احسانِ زهراست
یک جلوه اش بیداریِ اسلامی ماست
*
او اُسوه ی نیکوی اولادِ رسول است
آنکه ز کور پیر، رو گیرد «بتول» است
حوریّه، پایش از عبادت ها ورم داشت
آنسان که حیدر در کفَش تیغ دودم داشت-
زهرا هم از عِفّت، سلاحی محترم داشت
با اینهمه... ای کاش زهرا هم حرم داشت...
مالال بودیم... او تبِ فریادمان داد!
رسمِ حمایت ازولی را یادمان داد
حالا که صدها سال زآن دوران گذشته ست
عطرخدا در عصر ما آکنده گشته ست
این سرزمین، آوازه از روح خدا یافت
ایران به هرشهری هزاران کربلا یافت
بر سفره ی حُسن تو مهمانیم...، آقا!
سرزنده مانند شهیدانیم...، آقا!
با پینه های دست، یارِ اهلِ بیتیم
ما جان به کف های دیارِ اهلِ بیتیم
حالا که اشک و آه زهرا هم سیاسی ست
این پینه ها ی دست ما، روح حماسی ست
چون قوم ما جان برکفِ دستور آقاست
این پینه های دستِ ما سرمایه ماست
گرچه خصومت ها ز حد بگذشته باشد
یک روز آید که ورق برگشته باشد
مولای ما فرمود: در صدر است ایران
شعب ابی طالب، نه...! در «بدر» است ایران
وقتی پسندیدیم راه کربلا را
ازجنگ و از تحریم باکی نیست ما را
*
تا وصلِ اقیانوس، رودی بی قراریم
ارثیه از زهراست این عزمی که داریم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.