قرآن خوانده ای سر به نی...
از خشم دهانش کف کرده بود
فریاد می زد
"دروغ است دروغ
اینها افسانه هایی است که علوی ها ساخته اند
به شما ثابت خواهم کرد
خیزرانم کجاست؟"
چنین شد
که خیزران به لب و دهانش می زد
با حرص خوردن می گفت
"بخوان حسین
بخوان..."
قرآن خوانده ای سر به نی...
از خشم دهانش کف کرده بود
فریاد می زد
"دروغ است دروغ
اینها افسانه هایی است که علوی ها ساخته اند
به شما ثابت خواهم کرد
خیزرانم کجاست؟"
چنین شد
که خیزران به لب و دهانش می زد
با حرص خوردن می گفت
"بخوان حسین
بخوان..."
و شخم می زند تا اثری نماند از مزار حسین
حالا امام نقی با چنین کسی روبروست
با متوکل ملعون...
دشمن درجه یک علی و فرزندانش...
ولی نمی دانم چرا اهل دود بود!
گفتمش"چشمانت را ببند
حسین یا یزید
کدام را پای قلیان می بینی؟!"
فیلم می گرفتیم با گوشی های
چندمگاپیکسلی یمان ...!!
حرف مرا به این جماعت بفهماند..."
حسین کشته کج فهمی و نفهمی هاست...
به پس از آن ده سوار
که تاختند بر جسم شریفت...
چنان که باد هم تکان می دهد تو را...
زیر پای اسبان شهید می شوند...
از نام پدرشان ،می پرسی
در جواب می شنوی
"حسن"
منبع:
معالی السبطین ص 52و 53
انتقام کشته هایشان را بدجور گرفتند
از زن و بچه ی حسین
***
غروب بود، به اسیری گرفتند دختران حسین را
تبرکی آن را به محاسن کشیدی
چرا که خدا خونش را
به امانت گذاشته، در رگ های تو حسین جان