علی دست به ذوالفقار ببرد
تا جور شود بهانه، قتل عام.
علی دست به ذوالفقار ببرد
تا جور شود بهانه، قتل عام.
وقت غسل به تن داشت ،نزد علی است.
با دیدنش ، فاطمه بیهوش بر زمین می افتد.
سوال این است
اگر ببیند پیراهن حسین را....
با نیشخند می گفتند
"خانه داری هم برای علی..."
این روزها بیشتر.
تا علی را می دید.
دست خودش هم نبود
بارها به خودش قول داده بود
جلوی علی...
اما نمی شد
گریه اش تمامی نداشت...
برای زمین زدن فاطمه...
دیگر نیازی نبود به قفنذ و مغیره ...
شب غسل فاطمه....
جمله ای از محمد شده قاتلش...
با خود مرور می کند خاطرات شب عروسی را
" فاطمه امانت است یاعلی"
بدجور کینه ایی شدند.
می گفتند بارها خواستگاری کردیم جوابمان "نه" بود
باور نمی کردند حرف محمد را که این ازدواج امر خداست.
در محافل شبانه پچ پچ می کردند:
"کار،کارعلی است
محمدوفاطمه را جادو کرده..."
شده بود سوژه ی منافقین...
زخم زبان می زدند علی را...
"این همه دختر
چرا این...؟!"
که آن هم برای خرج عروسی با زهرا می فروشد
از آنروز کسی در جنگها،
علی را با زره ندید!!