ممنوع الملاقاتش کرده بود خلیفه!
فقط یک معلم ناصبی
حق دیدنش را داشت!
چیزی نگذشت
دشمن درجه یک اهل بیت را
هدایت کرد
هادی 6 ساله...
ممنوع الملاقاتش کرده بود خلیفه!
فقط یک معلم ناصبی
حق دیدنش را داشت!
چیزی نگذشت
دشمن درجه یک اهل بیت را
هدایت کرد
هادی 6 ساله...
انحراف متولد خواهد شد.
پس تبعیدش کرد...
و شخم می زند تا اثری نماند از مزار حسین
حالا امام نقی با چنین کسی روبروست
با متوکل ملعون...
دشمن درجه یک علی و فرزندانش...
تا کسی او را نبیند...
چرا که بعد دیدارش خیلی ها گفتند
نقی خداست...
از دیوار بی سرو صدا آمدیم پایین
چشم چشم را نمی دید
در آن تاریکی و ظلمت محض
ناگهان کسی صدایم زد
"سعید
کمی صبر کن
تا شمعی بیاورم"
لحظاتی بعد، جلوی پایمان روشن شد
شمع به دست خودش بود
امام نقی...
و دکترها عاجز از درمان.
مادرش برای شفا
نذر می کند
نذر امام هادی...
امام جمعه مکه،
نوشته بود برای متوکل
"مکه و مدینه را می خواهی
فکری کن برای علی بن محمد
او مردم را به خود می خواند
نه خدا...!!!"