نادانی ام
طالب هدایت!
دل و زبانم یکی کن
تا فرشتگانت به چشم منافق نگاهم نکنند!
خواستم قلمم را بشکنم
نگاهم به دستم افتاد
نیت کرده ام بشکنم این دست را
که برای رضای تو نمی نویسد!
از تو ثبات حال می خواهم
تا نتیجه اش شود ثبات قدم!
باشد قبول
ما همان که تو می گویی
هستیم
بس است!
مبادا علاقه ام به مرگ
از جهل سرچشمه گیرد...!
ایمانی بده
هم چو ایمان ساحران دربار فرعون!
که موسایی شدند!
وقتی بازگشت
شده بود پیغمبر خدا
موسی!
قید خواب را می زنیم
ولی برای مناجات شبانه
قید خدا را