و پیش چشمان تو جان دادن یعنی همان زندگی
و پیش چشمان تو جان دادن یعنی همان زندگی
می بینی اش نشسته کناری
و خود را در عبایی عربی پیچانده
منتظر تا نمازی بخواند...
آمبولانس می رسد
و درب غسالخانه غوغا
چشمانش برقی می زند...
رزق امروز رسیده...
کنار کارت عروسی اش گذاشتم
تاریخ هردو یکی بود.
که برای خودش کفن خرید
قبلی ها سهم عزیزانی شد
که زودتر پریدند از قفس...
رفتن من مرگ/
آمدن تو را تولد گویند./
می دانی
من یوسفم و
برادرانم گناهانی که مرا
در چاه این دنیا انداخته اند
چشم در راه کاروان مرگ دارم
تا مرا به حکومت آخرت برساند....
اما وقتی مرگ برایت هنوز حل نشده باشد
به انتخاب بهترین نوعش نخواهی رسید...
و اینجاست که بدترین نوع مرگ تورا انتخاب خواهد کرد.