چشم توست!
چشمانت را بر می دارم
تا دلت همیشه با من بماند!
هم تو باید راضی از من
هم من از تو!!
رضایت من هم
که می دانی
بسته به این است
از من راضی باشی...!
تو همان نگاتیوی هستی
که در تاریک خانه ی من
ظاهر می شوی!
تا قبل از اینکه
به روی سنگی سیاه یا سفید
دیگران بنویسند!!
چیزی شبیه 11 سپتامبر بود
اولین بار که دیدمت...!
با آن دو چشم سیاهت
زدی به برج های دو قلوی دلم
اتقاقا بی قاعده هم نبود
این حادثه!