زهرا با شرمندگی می گفت:
هدیه ناقابلی است علی
صورت،سینه،بازو...
زهرا با شرمندگی می گفت:
هدیه ناقابلی است علی
صورت،سینه،بازو...
کسی دفتری هدیه داد
شاید خدا می خواهد
حرف های خصوصی را
فقط آنجا بنویسم!
همان هدیه روز تولدت...
در قلب من چه می کند؟!
با این کارها هم
از چشمم نمی افتی!!
"امیرخانی" را بخوان...
به زور هم کسی "منِ او"یش را
هدیه داد.
دلچسب نبود
همان چند خط اول....
ماهم...
و تو خدا را...
تو بهترین هدیه بودی یا خدا؟
عادتش را
هدیه می فرستاد
برای آنان که اذیتش کرده بودند!!
بهترین هدیه ی روز معلم
پی نوشت:
به مناسبت شهادت استاد مطهری