خود را خواندم دلش واشد...
همه از حرف تکراری فراری هستند.
اما این چه رازی است در حرف های تو
که دل نشین تر می شوند در تکرار....
فقط کافی است آغاز کردن
کم و زیاد کردن
و پایان دادن به آن را
یاد بگیریم.
از نگاه من نویسنده ای است با خمیرمایه و دغدغه های تربیتی
که بیش از سیراب کردن تو را تشنه می کند...
عطش را از او بگیر
اما سیراب شدن را نه...
او بیش تر رازآلود می گوید و این مخاطب را کنجکاوتر می کند
قوت سوال های او بیش از جواب هایش هستند و
این بزرگترین آفت برای کسانی است که در او بمانند...
از خود می پرسیدم
چرا؟
جواب آمد
به همان دلیل که تو خدا را رها کردی
بعد آن همه خوبی!!!!
کسی بد گفت.
روبرویش ایستاد و تمام قد دفاع جانانه ای کرد
به خود گفتم پس شکر خدا اهل دوزخ نیستیم
خالق عشق به اثرش دارد
به خصوص وقتی اشرف مخلوقات باشی.