آنگاه که از ترس ریا، ترک اطاعت کردم
و او ترک اطاعت قصدش بود
و ریا بهانه!
حالا که شدی گریه کن حسین
آرزویش این بود
کاش مامور به ذبح من شده بود ابراهیم
ثواب آن درجه را به اسحاق اعطا کرد خدا
و به ملائک دستور داد
صدا بزنند او را ذبیح.
گفت عزرائیل دوستی جان دوستش می گیرد؟
جوابی نداشت
جواب داد خدا:
چه کسی از دیدن دوستش کراهت دارد!؟