عین لام

کوتاه نوشته هایی به کوتاهی عمر..

۳۵۲۹ مطلب با موضوع «اهل بیت» ثبت شده است

پیام من

پیامی  به حضرت صاحب

"کسی تو را درک نمی کند آقا..."


۲۳ فروردين ۹۱ ، ۲۳:۵۸ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عین لام

یا محسن

برنامه داشتند برای کنترل جمعیت سادات....

شما بخوانید انقراض

که محسن را نشانه گرفتند.

۲۳ فروردين ۹۱ ، ۲۳:۲۷ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

همان هیزم ها

امام پنجم فرمود می سوزاند ان دو را قائم ....

باهمان هیزم ها...

دیگر نباید گفت  درب خانه را سوزاندن....

حقیقت این است:

به آتش کشیدن فاطمه را...


سند:

 به نقل از کنز الفوائد، ط قم ، ج 1، ص 150.


۲۳ فروردين ۹۱ ، ۲۳:۰۴ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

ملکه

ملکه ی خداست، فاطمه

۲۳ فروردين ۹۱ ، ۱۵:۰۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

اشک علی

غسل آخرش را به جا آورد

با اشک های علی...


۲۳ فروردين ۹۱ ، ۱۲:۴۶ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

هنوز زنده است.

بعد  عیادت از  فاطمه...

سفارش آگهی ترحیم می دهند

و مسجدالنبی را هماهنگ می کنند...

هنوز فاطمه نفس می کشد

که پیام های تسلیت برای علی ارسال می کنند.

۲۳ فروردين ۹۱ ، ۱۱:۵۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

تابوت

حسادت که کورت کند

تابوت فاطمه  را هم حجله عروس می بینی...

باور کن

عایشه به ابوبکر این پیام را داده بود...


۲۳ فروردين ۹۱ ، ۱۰:۴۴ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

مرگ،خوش به حالت

 از حسین فرار می کند مرگ

یعنی دلش نمی اید با او روبرو شود

می گوید "حیف است حسین..."

در این تعقیب وگریز

درنهایت  پیروزی با حسین است

مثل همیشه

 در کربلا مرگ را در آغوش می گیرد...

اینجاست که باید گفت خوش به حال مرگ...

۲۳ فروردين ۹۱ ، ۰۰:۴۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

دست به دامان

گفته بودند هرکه دست به دامن علی شود

دستش را قلم می کنیم...

با فاطمه همان کردند که گفتند

تا عبرت شود برای دیگران...


۲۲ فروردين ۹۱ ، ۱۴:۴۷ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام

نوح شده ای علی؟

صدای تخته و میخ

از بیت علی به گوش می رسد

و بزدلان که بعد از کشتن محسن،

شیر شده اند

از کوچه با نعره هایشان

به علی زخم زبان می زنند

"چه شده نجار شده ای ...؟؟

نکند کشتی می سازی؟

دیروز میگفتی جانشین محمدم

شاید امروز یک پا نوح شده ای برای خودت..."

و صدای قهقهه ی شیطان را می شنوی

از حلقوم نحسشان...

با آستین، عرق سرد پیشانی اش را پاک می کند...

و از پشت پنجره فاطمه پرده  را کنار می زند

و در بستر با  لبخندی ،تمام زخم ها را مرهم می نهد...

دوباره مشغول می شودابوالحسن

فرصت نیست.

صدای چکش بلند می شود

یاد ان روز می افتد که درب خانه اش را با لگد می زدند...

ناخوداگاه نوک میخ ها را کج می کند علی...

تا بدن فاطمه اش آسیب نبیند در تابوت!!!

۲۲ فروردين ۹۱ ، ۰۰:۳۴ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین لام