صورتش را سپر کرد
زهرا
پی نوشت:
همه سینه سپر می کنند و او صورت
چرا که سینه را سپر کرده چند روز قبل ...
صورتش را سپر کرد
زهرا
پی نوشت:
همه سینه سپر می کنند و او صورت
چرا که سینه را سپر کرده چند روز قبل ...
بیش از این خدا را منتظر نگذارید...
نمی شنوید مگر
صدایم می زند...
ثواب نماز بر فاطمه
از خدا می خواهند
مرگش را ببینن...
که دختر نبی از راه می رسد...
ستونهای مسجد می لرزد
حرف از پریشان کردن مو شده است.
هنوززخمی از "نه"
شبها را به امید انتقام صبح کرده اند...
و حالا وقتش فرا رسیده است...
بعثت جاهلیت نوین است...
چنان که شیطان حسادت می کند به این قوم...
که چگونه از او هم پیشی گرفتند
زهرا مجروح می شود
و محسن مذبوح
نمی دانم چرا
احساسی می گوید
میخ به گلوی محسن نشسته است ...
به خواستگاری ام جواب منفی داده...
همیشه به انتقام می اندیشید
مگرعلی چه داشت که من نداشتم...
چشم دیدن حسن را هم نداشت و این شد
که کوچه این فرصت را فراهم کرد تا....
مدینه مملو از جمعیت
سخنران برنامه: غاصب دوم
دیدند از همه جا می گوید
الا از خاطرات این سه حماسه ی بزرگ
همه جا پیچیده شد
کسی که در جنگ فراری بوده
چگونه می تواند روایتگر باشد؟
..........................................پی نوشت:
اون قسمت که فراری بودن از جنگ غاصب دومه حقیقت و سند داریم
اما داستان همایش و اینا... زائیده ذهن بنده است.
مهاجرین می شوند مهاجمین به خانه وحی
حیف از واژه "مهاجر"...
با جسم خود هجرت کردند با رسول
اما هنوز روح و قلبشان با لات و عزی است.
حتی هنوز...