بعثت جاهلیت نوین است...
چنان که شیطان حسادت می کند به این قوم...
که چگونه از او هم پیشی گرفتند
بعثت جاهلیت نوین است...
چنان که شیطان حسادت می کند به این قوم...
که چگونه از او هم پیشی گرفتند
زهرا مجروح می شود
و محسن مذبوح
نمی دانم چرا
احساسی می گوید
میخ به گلوی محسن نشسته است ...
به خواستگاری ام جواب منفی داده...
همیشه به انتقام می اندیشید
مگرعلی چه داشت که من نداشتم...
چشم دیدن حسن را هم نداشت و این شد
که کوچه این فرصت را فراهم کرد تا....
مدینه مملو از جمعیت
سخنران برنامه: غاصب دوم
دیدند از همه جا می گوید
الا از خاطرات این سه حماسه ی بزرگ
همه جا پیچیده شد
کسی که در جنگ فراری بوده
چگونه می تواند روایتگر باشد؟
..........................................پی نوشت:
اون قسمت که فراری بودن از جنگ غاصب دومه حقیقت و سند داریم
اما داستان همایش و اینا... زائیده ذهن بنده است.
مهاجرین می شوند مهاجمین به خانه وحی
حیف از واژه "مهاجر"...
با جسم خود هجرت کردند با رسول
اما هنوز روح و قلبشان با لات و عزی است.
حتی هنوز...
همان حاشیه نشینان مدینه هستند...
فرزندان محرومیت و فقر
غاصب دوم پیامی محرمانه ارسال می کند
مایحتاجتان با ما...
آشوب و هرج و مرج با شما..
و اینگونه چماق ها برای بیعت بیرون می آیند...
پی نوشت:
نبرد جمل ،ص:66
فاطمه زودتر از همه ملحق خواهد شد به من
گفتند "حرف پیامبر روی زمین نماند
پس به خانه زهرا حمله کردند...
دستان تو را بریده اند
آری
باور کردنی نیست.
ماجرا چیز دیگریست
دشمن را دنبال خود کشانده ای...
و دستانت را
در دو نقطه که امید یافتن آب است
رها می کنی
تا فرصتی پیش بیایید برای کندن زمین...
شاید قطره آبی...
خون حسین را به آسمان می برند...