می رنجی از سکوت ما
حرف می زنیم
می رنجی از طعنه و کنایه ها
تکلیف ما چیست؟!
فقط مثل آدم حرف زدن را طلب نکن که نمی شود...
می دانی یک گوشه نشستن
آنهم آرام و بیصدا ، کار آدمیزاد است.
نشانت خواهد داد
که تو او را انتخاب کرده باشی
نه او تو را
پدرومادر خاطرات با تو را بیامرزد
نبودند تا حالا دق کرده بودیم!!
سرانجام این رابطه را ؟!
نیازی نیست به فال قهوه و کف بینی
کافی است فقط دستانت را به من بدهی
قلبت همه چیز را خواهد گفت.
برای روزهای بارانی...
تویی که با اولین لکۀ ابر
رهایم کردی...
زمین را سفت چسبید...
روح از آن جدا می شود!
به من حق بده
که از هم
جداییم!