که مرگ یکی یکی آنها را خاموش می کند
شهریور هم فوت...
و حالا مهر...!
که مرگ یکی یکی آنها را خاموش می کند
شهریور هم فوت...
و حالا مهر...!
سراغ درد و بیماری؟!
زردی رخم را
به حساب پاییز بگذار
به این قیافه نمی آید
چهار فصل باشد؟!
خواهش می کنم
از قلبم عقب نشینی نکن
من مستعمره ی تو بودن را دوست دارم.
آزادی من یعنی در اشغال تو بودن!
همان دامن گلدار هستی اند...
و حالا پاییز زرد
با چین های نارنجی اش...
و من مثل این برگهای زرد
سقوط می کنم آنهم آزادش
فقط به عشق اینکه
زیر قدمهایت باشم