کلاس خداشناسی

انبیا هنوز که هنوز است
شبهای جمعه راهی کربلا می شوند...
تا در کلاس درس خداشناسی حسین شرکت کنند!

میوه ممنوعه

آدم برای خدا
پا روی نهی او گذاشت!
میوه ممنوعه کلید هبوط بود!

قصۀ ادم از نگاه من!

با اختیار میوۀ ممنوعه را خورد!
می خواست با اختیار خودش
بهشتی شود!

پی نوشت:
ادم دوبار بهشتی شد
بار اول به او نچسبید!
چون برای او انتخاب شده بود...

شکستن بت ها از نگاه من!

بت ها را دعوت کرد
به دین خدا
جز آنکه پذیرفت
مابقی  را شکست!
بت بزرگ  پیش خود گفت
"باید جبران کنم  گذشته  را"
پس  بلند صدا زد
"تبر را بر دوش من بگذار
برو تا نیامده اند
برو ابراهیم...!"

حسینِ خدا

عاشورا بود و خدا تمام انبیا و ملائک را دعوت کرده بود

با افتخار قتلگاه را نشان داد و گفت:

"ببینید این حسین من است!"

به تلافی ابراهیم!

برای همین به جان خیمه ها آتش افتاد!
می خواستند به تلافی نسوختن ابراهیم
فرزندانش را بسوزانند!

انتخاب

تا وقتی که زلیخا
این بیرون ول می چرخد!
یوسف انتخابش
زندان است!

فاتحۀ امروز!

امروز فاتحه ایی خواندم

برای شادی روح

آن جدمان که سوار بر

کشتی نوح شده بود!

چرا کوه طور؟

چرا کوه طور؟

موسی جان

روی  نیزه ها هم

می شود با خدا حرف زد!

گوش کن

این سر حسین است...!

مشغول راز و نیاز...!

لا حول و لا قوة الا بالله

العلی العظیم

تفاوت

نوح از خدا عذابشان خواست و

حسین هدایتشان...!