می دانی
من یوسفم و
برادرانم گناهانی که مرا
در چاه این دنیا انداخته اند
چشم در راه کاروان مرگ دارم
تا مرا به حکومت آخرت برساند....
می دانی
من یوسفم و
برادرانم گناهانی که مرا
در چاه این دنیا انداخته اند
چشم در راه کاروان مرگ دارم
تا مرا به حکومت آخرت برساند....
تا آنها فرمان های خدا را بشنوند
تا خیالشان راحت شود
موسی از خدایی خیالی دم نمی زند!!!
باز می گردد
و می بینید
هیئت عاشقان گوساله را...
آتش همان آتش نمرود
فقط کافی است ابراهیم باشیم...
زنگ خانه نوح را زد
پرسید کیستی؟
گفت غریبه نیستم شیطانم نوح.
نوح پناه به خدا برد
شیطان گفت نترس
آمده ام تشکر
که مردمان را با نفرینت غرق کردی
تا مدتی به مرخصی بروم.
وقتی به تنهایی علیه دنیایی بت پرست قیام می کند
گفتم چگونه وقتی داوود هم نبی بود هم حاکم!!!
حرفه ام شد:
شکار بتها
و گلستانم آتش خشمتان!