همه ی مردم هیزم آوردند
تا ابراهیم را بسوزانند.
همه ی مردم هیزم آوردند
تا ابراهیم را بسوزانند.
خاکسترش به دریا می ریزد
حالا آمده اند کنار دریا
برای تبرک از آب می خورند
عجب موجوداتی هستند این بنی اسرائیل.
نذر کردند شیطان به انها بچه بدهد
نامش را عبدالشیطان بگذارند...
دستور داد کعبه را بسازند.
باز هم نشد...
می دانی
من یوسفم و
برادرانم گناهانی که مرا
در چاه این دنیا انداخته اند
چشم در راه کاروان مرگ دارم
تا مرا به حکومت آخرت برساند....
تا آنها فرمان های خدا را بشنوند
تا خیالشان راحت شود
موسی از خدایی خیالی دم نمی زند!!!
باز می گردد
و می بینید
هیئت عاشقان گوساله را...
عاشقانه سر میدهد:
یا ایتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربک راضیه مرضیه ...