گفت موسی...
ایمان به استاد نداری.
خداحافظ
زنگ خانه نوح را زد
پرسید کیستی؟
گفت غریبه نیستم شیطانم نوح.
نوح پناه به خدا برد
شیطان گفت نترس
آمده ام تشکر
که مردمان را با نفرینت غرق کردی
تا مدتی به مرخصی بروم.
شیطان آستین ها را بالا زد
وکمر همت را بست
تا همان گناه را مرتکب شوم.
نزدیکی به اوست.
می شنوی صدای خنده اش را...
از او به خدا پناه ببر.
که دستور داد
برمن سجده کنند ملائک
و دشمن مرا از درگاهش راند.