و تماشا کند اتفاقی بی نظیر را
سجده ملائک بر موجودی تازه آفریده شده
آنقدر محو این عظمت شده بود که
قید سجده را زد
گفت سجده کنم نمی بینم!
شیطان را می گویم.
و تماشا کند اتفاقی بی نظیر را
سجده ملائک بر موجودی تازه آفریده شده
آنقدر محو این عظمت شده بود که
قید سجده را زد
گفت سجده کنم نمی بینم!
شیطان را می گویم.
آنگاه که می گفت اخلاص نداری!
چه سود دارد ریاکار
و قصدش این بود ترک عمل!
آنگاه که از ترس ریا، ترک اطاعت کردم
و او ترک اطاعت قصدش بود
و ریا بهانه!
حالا که شدی گریه کن حسین
آرزویش این بود
کاش مامور به ذبح من شده بود ابراهیم
ثواب آن درجه را به اسحاق اعطا کرد خدا
و به ملائک دستور داد
صدا بزنند او را ذبیح.
گفت عزرائیل دوستی جان دوستش می گیرد؟
جوابی نداشت
جواب داد خدا:
چه کسی از دیدن دوستش کراهت دارد!؟
عاشقش بود
خدا خوش نداشت این عشق زیادی را
فرزند دیگر اسماعیل را وصی اش کرد!