نگذاشت
بابا تشنه جان دهد
با کاسه ایی آب
خود را به بالینش رساند.
الحق که مهدی
به عمویش عباس رفته است!
پی نوشت:
یا حسن عسگری
نگذاشت
بابا تشنه جان دهد
با کاسه ایی آب
خود را به بالینش رساند.
الحق که مهدی
به عمویش عباس رفته است!
پی نوشت:
یا حسن عسگری
عباس
بادست آب را تکان داد
تا بعد نگویند کوفیان
"حسین را کشتیم...و
آب از آب هم تکان نخورد"
می گفتند "حق آشامیدن
قطره ایی آب نداری...
تا تسلیم شوی..."
حتی سفیرانش را ترور کردند!
اما حسین با شهادتش
بر تحریم ها غلبه کرد!
یک قطره هم
به خیمه های حسین نرسد
و حالا عباس
با یک مشک پر از آب گوارا
راهی خیام است!
اینجاست که تمام جبهۀ دشمن
بسیج می شود
تا مشک زمین بخورد!
می دانستند مشک را بزنند
عباس را زده اند!
که آب را کمی بالا آورد،
گویا زمان متوقف شده باشد
همه محو و مات!!
پلک نمی زنند
تا این صحنه ی باشکوه از دستشان نرود
و من آن حوالی
نسیم را می بینیم
که فوت می کند آب را
تا خنک بنوشد عباس...
گفت "این دو دست
پیش شما گرو باشد
بگذارید فقط
آب را برسانم به خیمه ها..."