وقتی تو هر روز
گریه می کنی خون!!!
یابقیه الله
همیشه از خود می پرسم
طلب آب از حسین محال است وباورنکردنی...
جواب من این است
او خدا را دید...
در کشاکش میدان نبرد...
و با خود گفت این که حسین است.
پس در خیمه گاه...
بازگشت
حسین را در خیمه گاه دید
خواست افشا کند
راز را
حسین دهانش را با بوسه ای مهروموم کرد.
خدایا
این قلب
عمری خانه ی تو بوده
می خواهند غیر را ساکنش کنند
هرگز!!!
حورالعین در آغوشش گرفت
گفت یادت نرود سوغاتی...
فرشته گفت سوغات؟
گفت: آری!
تسبیحی از تربت حسین
نعره کشید :
آتش بزنید.
با تمام کسانی که زیر خیمه هستند...
اقتدا به سنت عمرسعد نکنیم.