"کاش بالم شکسته بود...
چگونه بگویم به محمد
که حسینش را...
اهل اسمان مذبوح
اهل زمین مقتول
صدا می کنند!
"کاش بالم شکسته بود...
چگونه بگویم به محمد
که حسینش را...
اهل اسمان مذبوح
اهل زمین مقتول
صدا می کنند!
تشنه بود اساسی
لبهایش داد می زد.
برایش آب که آوردند
دیدند باخود آب دارد
پرسیدند آب داشتی و چنین عطشانی؟؟
گفت "خنک بود و زلال
گفتم تا محمد نیاشامد
نامردی است
لب به آب بزند
ابوذر "
و پایانش با مهدی است
مشتاقِ این پایان خوش است
حتی خــدا
از مساجد شهر شام به گوش می رسد...
به اهل خرابه خرده می گرفتند
"چرا با شنیدن اذان،
صدای ضجه ی تان بلند می شود؟!"
با هق هق شان جواب دادند
"موذن دارد می گوید
اشهدان محمدرسول الله"
سپاه کوفه را می شکافد...
و مرور می کنند یهودیان
خاطرات عبور از نیل را....
کوفیان گفتند "محمد است"
یهودیان صدایش زدند" موسی.."
و قاتلین حسین/ شمشیر را...
از قوم و خویشی با پیامبر استفاده می کرد.
برای همین در کنار مدفن رسول خدا
گفت "سلام بر تو ای پسرعمو!"
در همین حین شنید کسی می گوید
"سلام بر تو ای پدر"
سلامی از امام کاظم به حضرت محمد
آب پاکی را بر دستان هارون ریخت.
که می نامی اش علی اکبر...
دیدن زیباترین سکوت عالم ،
نصیب محمد می شود...
آنگاه که از تو خواستگاری می کند، علی...