بدجور کینه ایی شدند.
می گفتند بارها خواستگاری کردیم جوابمان "نه" بود
باور نمی کردند حرف محمد را که این ازدواج امر خداست.
در محافل شبانه پچ پچ می کردند:
"کار،کارعلی است
محمدوفاطمه را جادو کرده..."
بدجور کینه ایی شدند.
می گفتند بارها خواستگاری کردیم جوابمان "نه" بود
باور نمی کردند حرف محمد را که این ازدواج امر خداست.
در محافل شبانه پچ پچ می کردند:
"کار،کارعلی است
محمدوفاطمه را جادو کرده..."
که ام المومنین است.
زبانش بند امد وقتی شنید
محمد صدا میزند فاطمه را،
ام ابیها.
می فرمود آرامتر
مادرش فاطمه نشنود...
آری حقیقت دارد داستان ذبحش...
رعایت حال دخترش را می کرد محمد.
که دختر نبی از راه می رسد...
ستونهای مسجد می لرزد
حرف از پریشان کردن مو شده است.
مهاجرین می شوند مهاجمین به خانه وحی
حیف از واژه "مهاجر"...
با جسم خود هجرت کردند با رسول
اما هنوز روح و قلبشان با لات و عزی است.
حتی هنوز...
فاطمه زودتر از همه ملحق خواهد شد به من
گفتند "حرف پیامبر روی زمین نماند
پس به خانه زهرا حمله کردند...
نه سنگی نه تیری و نه نیزه ای زده بود
در خواب دید
رسول خدا را که تشتی مقابلش گذاشت
" خون حسین را
سرمه ی چشمت کن"
چنین کرد و نابینا شد
گفت :
به چه جرمی؟
فرمود:
جرم تو همین بس
که سیاهی لشگر دشمن بوده ای...
................پی نوشت:
سیاهی لشگر دشمن نیستیم؟
سند:لهوف 186
با هق هق
اولین باری است که پس از رحلت
خواب پیامبر را می بیند
اما چرا رنگ به رخسار ندارد
گریان و خاک آلودست نبی
گفته بود ام سلمه
از شب تا صبح
قبر می کندم برای حسین واصحابش!
پی نوشت:
شیخ صدوق الامالی ص 202