حکایت این مردمان!
می گوییم
سرقت نکنید نوشته ها را
می گویند خالص باش
برای خدا بنویس!!!!
حکایت این مردمان!
می گوییم
سرقت نکنید نوشته ها را
می گویند خالص باش
برای خدا بنویس!!!!
همان ملائکِ
مخالف خلقتمان را
گذاشته ایی
خوب و بدمان را بنویسند
خب معلوم است
چه می نویسند!!!
"شهاب باران دیشب را دیدی؟!"
با تبسم گفتمش
"بگو بوسه باران دیشب را"
حیرت زده نگاهم کرد!
خواستم زیاد خماری نکشد
زود ادامه دادم
"خدا بوسه هایش را
بر کف دست می زند
و آرام فوت می کند سمت ما
این بوسه ها را
"شهاب" می گویند...!
با شیطنت گفت
"پس چرا وسط آسمان یکهو
غیبشان می زند!!
به آرامی گفتم:
"چون می بیند همان دم
ما دنبال بوسیدن
غیر اوییم!"
ولی من دلم جنگل است...
جنگل بود!
همان آتش کوچک که یادت هست!
همان نگاه اول!!
حالا ببین
جز خدا هیچ کس را
یارای خاموش کردنش نیست
هیچ کس را !
آزاد شده باشیم مشروط
دم به دقیقه باید حاضری بزنیم
با این نمازهای یومیه!!
بهترین قربانیان خود را
کربلا بیاورند
حسین علی اکبر آورد
کوفیان حسادت کردند!!
و قصه هابیل و قابیل تکرار شد!