می دهد
می گیرد
می دهد
می گیرد
می دهد
می گیرد
.......
می دهد
می گیرد
می دهد
می گیرد
می دهد
می گیرد
.......
در ناخوشی ها هم به یادم بودی...
ته معرفتی
خدایا
برای همین از من گرفتت!!
می گفت باید تو را هم
برای خودش بخواهم!!!
خودِ خودِ خدا!
و کوزه گر برای نباریدن...
تکلیف خدا چیست این وسط!!
پدر سراب را
در بیابان نعمتی است...
لااقل شوقی می آفریند
اما تو چی...
بیهوش و غرق خون
افتاده بود روی زمین
تا چشمانش را باز کرد گفت:
"خدایا نمی دانند این قوم، هدایتشان کن!"
جرمش این بود نوح
یکتا پرستی
فقط همین!
یعنی هرکس برای خودش...
یعنی گور پدر دیگران
زیریک سقف هستیم
اما جدا از هم!
اینجا بیشتر شبیه هتل است
تا خانه!!
کعبه را ببین چه با صفا و صمیمی
یک خانه ی بی اتاق، شده خانه ی خدا...
و تو آنقدر محو زیبایی دستانش می شوی...
که آنها را برای خودت بر می داری خدا جان...
و پایانش با مهدی است
مشتاقِ این پایان خوش است
حتی خــدا