"با مرگ
از قفس
آزاد خواهی شد..."
فرزندی از فاطمه به دنیا خواهد آمد
زمین را از ظلم وستم پاک خواهد کرد...
شنیده بودند
نامش با "میم" شروع می شود
پس چنین شد که ظلم و ستم
از تجربه نمرود و فرعون بهره بردند
برای کشتن محسن.
...............پی نوشت:
محسن اول فدایی مهدی است.
با نگاه به نامحرم سیراب کرد...
....پی نوشت:
کاش می دانست عطش به جمال حق را داشت ،نه....
آستین پیراهنی را بریدند و
سراغ بچه های حسین آمدند...
می گفتند "شبیه چنین چیزی شده
عمویتان عباس..."
پی نوشت:
هجوم این همه غم به تو، چرا؟
گاهی از خوب می پرسم!!
و جواب می دهم مگر
غم ها دل ندارند،که عاشقت باشند.
و اگهی اش را، در روزنامه های کثیرالانتشار کوفه
به چاپ رساندند
چنین شد، که جایزه بگیرها
همه راهی نینوا شدند
دارد دلیل ها
یکی از آن همه،
باشد قبر کوچکی در حیاط...
همان قبری
که کنده شد با دستهای فضه ...
و جای سنگ یادبود، گهواره ای گذاشتند...
مزار فرزند شهیدت محسن را می گویم.
در شهر ما رسم است
مارد شهید را نزد فرزندش خاک می کنند
مدینه را نمی دانم!!
حس غریبی می گوید
تو را نیز خاک کردند
در آغوشش..
شاید ان دو دست، که علی دید
در شب به خاک سپاری ات...
بوده دستان محسن ات
فاطمه جان!