حرف بریدن را نزن!
عباس دست روی
نقطه ضعف کوفیان گذاشت
تا تکلیف ما
تا قیامت
روشن باشد...
حرف بریدن را نزن!
عباس دست روی
نقطه ضعف کوفیان گذاشت
تا تکلیف ما
تا قیامت
روشن باشد...
پیالۀ حرم
کف دست تو بود.
بی دلیل نیست
اول دستها را زدند
بعد رفتند
سراغ مشک.
حتی اگر اب
به خیمه می رسید
بچه ها ، بی دست تو
لب نمی زدند عباس...
او ساقی
ادب است و
وفا و عشق...
با مشک پر رفت
سوی کوفیان.
هیچ وقت
مشک عباس
خالی نبود.
اما حیف از جماعتی
که تشنه نبودند.
یعنی عباس بود
ولی عطش نبود...!