حسین رفت
تا غدیر بماند...
می خواستند
از روی زمین محو کنند
تمام یادگاری ها
راویان و اسناد غدیر را
قتل عام اهل غدیر
شد عاشورا....
نیزه ها
جای دست
سرت را بالا بردند
تا شاید این مردم
یادشان بیایید
مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ
برای این خانواده
گفته پیغمبر...
گفت باشد
می خواهید
بمانید،بمانید
ولی همسرانتان را ببرید جای امن..
زنان عاشورا گفتند:
آقا جان
زینب اسیر و
ما در امنیت...؟
پی نوشت:
همین بس بود
برای گریه و دعای حسین...
پس بیایید سر بدهیم این دعا
اللهم زنان و دخترانمان...
رفت
در آن بیابان
خشک و بی آب و علف
و آن همه رسیدن را
رقم زد
تا بگوید به من حسین
برای رسیدن به خدا
امکان هست
یعنی خودم
امکانات بهانه است!
تیرها را
یکی یکی
بیرون کشید
می خواست
چیزی از دار دنیا
با خودش نبرد حسین...!