با لبهای تو
انتقام از پیامبر گرفتند
خیزران شهادت دهد!
روز دختر است
هدیه می دهند باباها...
من می شوم مدافع حرم
تو بیا هدیه کن مرا
به رقیه ات....
می خواست
خودش را ثابت کند
پس داوطلب شد
برای کشتن حسین...
در قتلگاه که افتاد
شده بود همه
از محمد گرفته تا علی و فاطمه
این دمی آخری هم که خود خدا...!
ناچار سرش را به نیزه ها زدند
تا خدای کوفیان
یکی بماند!
خواستند
صدای تو را خاموش کنند
و قرآن خواندت
روی نیزه ها
فریاد زد
پیروزی ات را