حسین
بهای سازشکاری
کوفیان را داد!
آمدی یادت باشد
من از کارهای عقب افتاده ات هستم!
با تیرو نیزه
قاب چشمانت را
از عکس حسین
خالی کردند!
چه بر سرت آمده در علقمههنـــوز کمرمان درد می کند
من گناه می کنم و
تو جورش را می کشی...
سند هم
غیبتت!
دو دستی
چسبیده بود
به حسین
برای همین
دستهایش را
را...!
دستهایت جدا که نه!
باز شده بودند
به وسعت یک خیمه گاه عطش
تا همۀ تشنگان حرم را
به آغوشت بگیری