آسمان خیمه ها ناگهان سیاه می شود
گفتند ابر است یا؟
بله "یا" بود.
باران تیر، باریدن می گیرد
و سینه های مشتاق شهادت را
سیراب می کند.
آسمان خیمه ها ناگهان سیاه می شود
گفتند ابر است یا؟
بله "یا" بود.
باران تیر، باریدن می گیرد
و سینه های مشتاق شهادت را
سیراب می کند.
نه اشتباه نکن!
آب تنی نمی کنند
در حال شستن سر اصحاب و بچه های حسین نند...
...............پی نوشت:
آهی سوزان بر مزار شهید ص 142
و این یعنی لحظه ای حسین به دشمن پشت نکرده
گفتند نباید کسی از این داستان بو ببرد
پس با اسبها بر پشتت تاختند...
تنت را لگد مال کنند
پس چشم اسبها را بستند...
فراری در کار نبود
به سمت چون تویی باید دوید
وگوشواره ها چون دستان عباس یکی یکی...
در پاییز نبودنت سقوط می کنند.
صدا می زد :
آب...
گمان کردند تشنه ی آب است حسین
کاش می فهمیدند
دنبال بهانه ای بود برای شفاعتشان....
حق بده به کوفیان
که محو زیبایی ات شده باشند
یا حسین.
حسین را آنگونه می کشند
و خدا فقط نظاره می کند...