وقتی شنیدم،
چند طبقه دارد جهنم
خوش حال از اینکه،
انجا دیگر باهم نیستیم.
وقتی شنیدم،
چند طبقه دارد جهنم
خوش حال از اینکه،
انجا دیگر باهم نیستیم.
حالا از آن همه تملق، جز دروغ و تزویر
چیزی مانده؟!
خاطرات با تو بودن را
چند روزی می گذرد از ان روز
گلها همگی خشکیده و و زرد
قرص مصرف می کنند از افسردگی...
حتی نخل جوانمان، قامتش خمید!
خواستم بدانی ،حتی اندازه کود هم ارزش نداشت
خاطرات با تو بودن...
آرزوی ماست.
...پی نوشت:
کاش مرگ به من می رسید و حیات جاودان به تو
تا باشیم مثل دوخط موازی...