و از تو شاهد می خواهند برای فدک
تا گفتی علی...
به خنده گفتند
شاهد عادل!!!
و از تو شاهد می خواهند برای فدک
تا گفتی علی...
به خنده گفتند
شاهد عادل!!!
همسایه ها شاکی می شوند.
صدای گریه را کم کنید...
بس است/ چقدر روضه /چقدر گریه/ چقدر اشک...
مثل همین حرفها که می شنویم هر روز
اما کار از آرام شدن گذشته است...
دیوار به دیوار مسجد باشی و...
اجازه ندهند مراسم در ان برگزاز شود وحتی
روضه خانگی هم ممنوع
اینجاست که علی مجبور است بیت الاحزان را بیرون شهر به پا می کند
کار هر روزشان می شود هیئت...
زهرا روضه خوان است و گریه کن
حسن وحسین مستمعین ثابتش
گر عاشق رنگ معشوق پذیرد
همین است انتهای داستان ما...
پشت در صدای پیغمبر را شنید...
ترسید مبادا محمد زنده باشد
گفت همین جا کار را تمام کنم...
نمی دانست صدای دختر به بابا می رود...
شیطان هم /حیا میکرد/ از کشیدنش...
چگونه کشیدند/ این قوم؟!
تا او زیر خاک نرود تدفین رسول کامل نخواهد شد.
ولی دوست دارد خدا را زیارت کند
با منصب
مادرشهیدی...
پس دست به شکم می کشد
خدایا محسن...
فاطمه را تشییع می کنند...
وقتی تو پیراهن سیاهت را
غلاف می کنی فاطمیه ...
تا مراسم تاج گذاری ابوبکر
بی هیچ دردسری یرگزار شود...
و این راز نبودن ابوبکر در حمله به خانه ی زهراست
فاطمه می آید تا دست به افشاگری بزند...اما
مسیر همان تنگه ای است که دشمن در کمین است...
درب خانه...
فرزندان و خانواذه های منافقین و کفار
باقاب عکس های پدران ، برادران و فرزندانشان
که به دست علی کشته شده اند
درب خانه زهرا تجمع می کنند
معترضین خواهان مجازات سخت علی اند...
همکاری خوب شرطه های حجاز...
معترضین را گستاخ تر کرده است...
روی دیوار خانه پر شده است از شعارنویسی
حتی علیه پیغمبر...
با یک ضربه می کشد
هم پسر را
هم مادر را...